English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (6616 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ill-timed U بی موقع
premature U بی موقع
behind time U بی موقع
inapposite U بی موقع
inopportunely U بی موقع
at an unearthy hour U بی موقع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
unseasonable U بی موقع بی جا
unseasonably U بی موقع بی جا
period U موقع
periods U موقع
nail U به موقع
nail U به موقع پرداختن
nailed U به موقع
nailed U به موقع پرداختن
nails U به موقع
nails U به موقع پرداختن
time U فرصت موقع
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
timed U فرصت موقع
timed U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
times U فرصت موقع
times U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
situation U محل موقع
situations U محل موقع
positioning U موقع یابی
yoke U پشت بند قالب در موقع بتن ریزی
place U مکان موقع
places U مکان موقع
placing U مکان موقع
inopportune U بی موقع نامناسب
compression U نرم افزار مقیم که داده را موقع نوشتن فشرده میکند و هنگام خواندن به حالت اولیه بر می گرداند
tactless U موقع نشناس
tactlessly U موقع نشناس
playtime U موقع شروع نمایش
term U موقع
termed U موقع
terming U موقع
room U محل موقع
rooms U محل موقع
tactful U موقع شناس
tactfully U موقع شناس
here U در این موقع اکنون
nick U موقع بحرانی
nicked U موقع بحرانی
nicking U موقع بحرانی
nicks U موقع بحرانی
cod U وصول وجه در موقع تحویل کالا
juncture U موقع بحرانی
ballast U کیسه شنی که در موقع صعودبالون پایین میاندازند
siting U موقع
when U در موقع
premature U قبل از موقع نابهنگام
counsel U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counseled U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselled U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselling U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsels U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
occasion U موقع
occasioned U موقع
occasioning U موقع
occasions U موقع
predate U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predated U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predates U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predating U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
throw U باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throwing U باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throws U باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
bedtime U وقت استراحت موقع خوابیدن
bedtimes U وقت استراحت موقع خوابیدن
gesture U اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
gestured U اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
gesturing U اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
mealtime U موقع صرف غذا
mealtimes U موقع صرف غذا
belated U دیرتر از موقع
belatedly U دیرتر از موقع
godchild U طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
godchildren U طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
backfire U منفجر شدن قبل از موقع
backfired U منفجر شدن قبل از موقع
backfires U منفجر شدن قبل از موقع
backfiring U منفجر شدن قبل از موقع
abrazitic U مادهای که در موقع ذوب نمیجوشد
at a later period U در موقع دیگر
at the precise moment U در سر موقع
blue key U نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
bombing height U ارتفاع رهایی بمب ارتفاع هواپیماتا هدف در موقع رهایی بمب
by this U تا این موقع
cash with order U پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
criticalness U اهمیت موقع
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
current maturity U قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
cut short U پیش از موقع قطع کردن
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
dimout U خاموشی چراغ ها در موقع حمله هوایی
e. to the occasion U درخور موقع
early resupply U تجدید اماد به موقع
exigence U ضرورت موقع تنگ
fieldcorn U موقع جولان
fleshing U تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
floating fender U زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
high time U اصل موقع وکمی هم گذشته ازموقع
i was up late last night U دیشب تا ان موقع هنوزنشسته
in due course U در موقع خود
Other Matches
In the fullness lf time . U به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
seasonably U به موقع
noontime U موقع فهر
seed time U موقع تخمکاری
meal time U موقع خوراک
on one occasion U دریک موقع
payment in due cource U پرداخت به موقع
till his return U تا موقع برگشتن او
post entry U ثبت پس از موقع
thitherto U تا ان موقع تاقبل از ان
on the button <idiom> U درست سر موقع
on the dot <idiom> U دقیقا سر موقع
the proper time to do a thing U موقع مناسب
discrete <adj.> U موقع شناس
discreet <adj.> U موقع شناس
discretional <adj.> U موقع شناس
to be proper for U به موقع بودن
prudent [discreet] <adj.> U موقع شناس
pro hac vice U برای این موقع
to profit by the accasion U از موقع استفاده کردن
what time ate we supposed to take (have ) lunch ? U چه موقع قراراست بخوریم ؟
show up U سر موقع حاضر شدن
put in force U به موقع اجرا گذاشتن
the hour has struck U موقع بحران رسید
seedtime U موقع تخم کاری
to profit by the accasion U موقع را مغتنم شمردن
opportuneness U موقعیت موقع بودن
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j. U موقع شناس بودن
pull a punch U در موقع ضربه دست را کشیدن
prematureness U نابهنگامی زودتر از موقع بودن
He arrived in the nick of time . U درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
The train came in on time . U قطار به موقع رسید ( سروقت )
it is toolate.to go U دیگر موقع رفتن نیست
gravitas U موقع سنجی و خوش طبعی در گفتار
tallyho U صدای شکارچی در موقع دیدن روباه
slack water U موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
muzzle energy U نیروی یک گلوله در موقع خروج از لوله
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
Will you tell me when to get off? U ممکن است به من بگویید چه موقع پیاده شوم؟
He cut himself while shaving. U موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
Is there train running on time? U آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
shuttered fuze U ماسوره منفجر شده یا عمل کرده قبل از موقع
You should always be careful walking alone at night. U همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
funny bone <idiom> U جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
pile helmet U کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. U آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
shed stick U چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
overlap U تداخل رنگ ها [خصوصا در لبه طرح ها و موقع تعویض رنگ در نقشه]
jingo U کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند
working sails U بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
sinuous weft U نخ پود زیر [این نخ چون معمولا نازکتر است در موقع پودگذاری بین تارها، حالت موجی یا سینوسی به خود می گیرد لذا به این اسم نیز نامیده می شود.]
root of title U منشاء سمت در CL فروشنده اراضی بایدترتیب ایادی را ضمن 03سال گذشته در موقع معامله روشن و منشاء سمت مالکیت خود را مشخص کند
Recent search history Forum search
2New Format
2what time we must use make up one's mind?
1when does the bus go to my father's home?
0موقع پرداخت الکترونیکی مبلغی نوشته شده درجایی که پرداخت کننده بایدمبلغ بزند
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com